- بره بند
- کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
معنی بره بند - جستجوی لغت در جدول جو
- بره بند
- کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست،
برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایی که در آن اسب را بندند طویله اصطبل
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
جایی که در آن چهارپایان، به اسب را می بستند، اسطبل، طویله
آنکه گره ایجاد کند، آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا، تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. (حافظ)، کمر بند شلوار
مستفیض
بوران
ریسمان یا طنابی که در زیر بغل بسته میشود
ملامت پذیر، گنهکار، مجرم، اثیم، خطاکار
خایه بند کمربندی که بهنگام فتق بیضه بر کمر بندند، شلوار مخصوصی که در موقع ورزش های سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند
دارای بهره و نصیب، کامیاب، مستفید، متمتع، برنده سود برده سود برده
ورق درخت بید، نوعی از پیکان تیر که آنرا بهیئت برگ بید سازند
تعیین خره تعیین گردش یا مدار آب (آبیاری)
آنکه تسخیر جن کند افسونگر جن گیر پری خوان پریسای پری افسا پری افسای، جمع پری بندان
چادری که از تور ریز یا خیلی نازک مانند اطاقک میدوزند
وقایع نویس وقایع نگار
باروری شهر حصار شهر دیوار دور شهر، زندان، زندانی محبوس، کسی که در محاصره افتاده باشد
بزه کار، گناهکار، خطاکار
دارای بهره و نصیب، سودبرده، کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
گرفتار، اسیر، دست و پابسته
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
جایی در اتومبیل و سایر وسایل نقلیه که بار را در آنجا می بندند، دوال چرمی که در عقب زین اسب آویزان می کنند برای بستن چیزی، سموت، فتراک
برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برای مثال بدی گر خود بدی دیو سپیدی / به پیش بیدبرگش برگ بیدی (نظامی۲ - ۱۲۴)
کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند، پری افسا، پری افسای، پری خوٰان، پریسا
خبرنگار، وقایع نگار، تاریخ نویس، شده نگار
کمربند مخصوصی که مبتلایان به فتق بیضه به کمر می بندند
غژنده، اشکوبساز
کارگر چاپخانه که مامور فرم بندی است
دارای فر خداوند فره شکوهمند: بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فره مند آفتاب زمین (گشتاسب)
نوعی کلاه در قدیم
گرفتار و اسیر، زبون خفیف، بسیار ترسان
دارای گره گره دار گره ناک: در حلقه رشته گره مند زندانی بند گشته بی بند. (نظامی)
آنکه پهلوانان را بند کند دلیر شجاع: چون برآیین نشسته بود بر او آن شه گرد بند شیر شکر... (فرخی)